حب الحسین ، رشته تحصیلی شماست ، دانش سرای عشق و جنون ، شهر کربلاست ، در رشته حسین شناسی ، موفقید ، موضوع بحث ، سینه زدن پای روضه هاست ، اما ! تا روز حشر ، مدرکتان را نمی دهند ! برگ قبولی همه ، در توشه خداست ، اما ! پایین کارنامه هرکس ، نوشته است : این مهر سرخ علمدار کربلاست ، یا زهرا...
دوست دارم تا اخرین باقیمانده ی جانم تو را عاشق کنم
زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده
زندگی من در همین از تو نوشتن ها وسعت یافته
نفس کشیدن من تنها با یاد اوری زنده بودن تو امکان پذیر است
همین که گاه نگاه چشمان پر از عشق یا سردی تو را میبینم برایم کافی است و قانع
کننده است که زندگی زیباست
اگر روزی از دیار من سفر کنی با چشمانی نابینا شده از گریستن در نبودت جای
قدمهایت را بر روی سنگفرش خیابان گل باران میکنم
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وکیلم دلم بود
و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن
تو اعلام کرد پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ
کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم
و من گفتم به تو بگویند:
دوستت دارم