سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
تنها
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ؟

 

مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد!

 

دیروز با اینکه خیلی خسته بودم، بعد از کلاس رفتم یه تعدادی کتاب خریدم و چن تا سی دی...
داشتم فکر میکردم به این مساله که، آدم تا وقتی که به اصطلاح دستش توی جیب خودش نیست، قدر پول رو نمیدونه... (معمولا... شاااید استثنا هم باشه این وسط البته)
خیلی حس خوبیه حقوق که بهت میدن!
یادمه اولین حقوقی که بهم دادن، 15 تومن بود که بخاطر تایپ چند تا مطلب و پیاده کردن یه فایل صوتی بود. حس خوبی بود...هنوز یادمه...!
حس عجیب و دوست داشتنی، اینکه مثلا فردا صبح بری حسابتو چک کنی و ببینی 15 تومن توش هست :دی
بعدها هم البته حقوق هایی که برای کارهام گرفتم بیشتر شد و تازه اون موقع بود که فهمیدم اگر واقعا کسی بخواد پول در بیاره میتونه!
مثلا یادمه همش به دوستام میگفتم که من کار میخوام و اینها... همین کار تایپ اولیش بود و بعد متن نوشتن و امثالهم...!
اوایل فکر میکردم نوشتن که کار خیلی راحتیه ولی بعدا که چند بار انجام دادم دیدم نه همچینم نیست :دی
ولی فهمیدم که : " به اندازه ی تمام انسان ها راه هست برای کار کردن و پول در آوردن " :دی
نوشتن کلا خیلی خوبه برای تقویت قلم و اینا و بعدشم دیگه نویسندگی ...

 

                  

 

داشتم فکر میکردم تا الان کارهای مختلفی رو تجربه کردم و این رو دوست دارم ... تجربه ی شغل های مختلف خیلی خوبه! (تجربه ی درس خوندن توی رشته های مختلف رو هم دوست دارم البته:دی)

 

پ.ن:
شاید حتی تر مصداق "مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد" من هم باشن اصلا :دی
بخصوص وقتی که فقط بخاطر روخونی متن فصل اول پایان نامه ی سوتک! از این سر تهران، رفتم اون سر تهران! هرچند باورش نمیشد، هنوزم نشده فک کنم ولی خواستم باور کنه که "مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد" :دی

 

 

 

ارسال شده در 25/1/1390:: 3:26 عصر توسط شهید گمنام

بسمه


دوستان طلبه ی کمی ندارم... و با افرادی که علوم دینی(اعم از حوزوی ها، دوستان فلسفه و کلام اسلامی، فقه و مبانی حقوق و امثالهم) خونده اند هم کم بحث نکردم... کم هم اطلاعات ندارم!


جدیدا نمیدونم چرا اما، به این مساله برخورد میکنم زیاد، که بعضا طلبه ها و دوستان تو ذوق سوال کننده میزنن!!


معتقدم طلبه جماعت(بیشتر) باید جز ایمان بالا، اخلاق داشته باشه در درجات عالیه حتی!! و بدونه لحن چقدر مهمه در جواب دادن به سوال شخص سوال پرسنده!


تکلیفی است که به گردن دوستان طلبه در جواب دادن به سوال!


 


پ.ن:


بیشتر طلبه های خانم منظورم بود!


 


علیکم به اخلاق و لحن خوب!!

ارسال شده در 23/1/1390:: 8:47 عصر توسط شهید گمنام

بسمه


 


تو فکر یه سرپناه جدیدم!

ارسال شده در 20/1/1390:: 7:18 عصر توسط شهید گمنام

بسمه


نمیدونم چرا بعضی آدم ها، اشتباه آدم های اطرافشون رو نمیبخشن اصلا...! تازه میگن ببخشش از بزرگانه!
یکی میگفت شاید کینه ای هستن!!
در این مورد اخیر اما، حس نمیکنم طرف مقابلم کینه ای بوده باشه! (شایدم هست من نمیدونم... و خودش حتی!)


پ.ن:
گویا، باید گزارشی از نه یک ماه، نه یک هفته، که فقط و فقط یک روز از هفته ام رو بنویسم تا مورد قضاوت اشتباه قرار نگیرم!

ارسال شده در 19/1/1390:: 2:7 عصر توسط شهید گمنام


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » گمشده ( پنج شنبه 90/2/22 :: ساعت 3:16 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

پروردگارم
مناجات
سلام خدای من
؟
نیتیش
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 7156
» درباره من

تنها

» آرشیو مطالب
اردیبهشت 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
.: شهر عشق :.
سنگ صبور
میخ در
تنها

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





» طراح قالب